جدول جو
جدول جو

معنی کال کوت - جستجوی لغت در جدول جو

کال کوت
انباشته شده، خربزه های نارس روی هم چیده شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خال کوب
تصویر خال کوب
کسی که شغلش کوبیدن خال بر روی پوست بدن دیگری است
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
تنبل. کاهل رو. کم کار. سست. کاهل قدم. کوشنده به تن آسانی و سستی و تنبلی:
وی بسا تیزطبع کاهل کوش
که شد از کاهلی زگال فروش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
مرغی که در دام بندند تا مرغهای دیگر فریب خورده و در دام افتند، (ناظم الاطباء)، پایدام، ملواح، خروهه، و رجوع به پایدام شود، فریب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ مَ)
دهی است از دهستان بابالی، بخش چقلوند شهرستان خرم آباد. جلگه ای و سردسیر. سکنه 120تن. آب آن از چشمۀ سیاه چل. محصول آنجا غلات و لبنیات وپشم. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
شهر و بندری است در مدرس هند که در خلیج اومان واقع است، امروزه کوزیکود گویند و 126000 تن سکنه دارد، نام این شهر بر روی پارچه های پنبه ای گذاشته شده است، و اولین بندری است که واسکو د گاما در سال 1498 بدانجا رسید
لغت نامه دهخدا
(رُ)
فردریک آدلف. (1818- 1737 میلادی) فلدمارشال پروسی. در سترهاوزن بدنیا آمد. در سال 1752 جزء قراولان خاصۀ پروسی و آجودان پرنس هانری (متوفی به 1758) گردید. در جنگهای متعدد دیگری شرکت کرد و بسبب ابراز لیاقت و شجاعت به درجۀ فلدمارشالی رسید. پسرش فردریک خاطرات او را تحت عنوان ’تقریرات فلدمارشال کالکروت’ منتشر کرد
لغت نامه دهخدا
از اصطلاحات احکام نجوم معمول در هند قدیم. (تحقیق ماللهند ص 266). رجوع به جوکات و شدبد در صفحۀ 263 کتاب تحقیق ماللهند شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان درگز، واقع در 87هزارگزی جنوب خاوری کبود گنبد، دامنه و سردسیر است و 25 تن سکنه دارد و آبش از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و پنبه، و شغل اهالی زراعت است و راههای مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
برگه هایی که در زیر کاسۀ گل جمع میشوند و کاسۀ ثانوی گل را تشکیل میدهند: در زیر کاسۀ بعضی از نباتات مانند میخک و پنیرک و توت فرنگی برگه ها و یا قطعات سبزرنگ دیگری بنام کالیکول دیده میشود و کاسۀ گل را مضاعف میسازد، (از گیاه شناسی ثابتی ص 410 و 446)
لغت نامه دهخدا
زهی که از امعاء بز یا گربه سازند و در جراحی مستعمل است
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ / دِ)
آنکه با سوزن بدن انسان را خال میکوبد، کبودی زن، واشم، واشمه
لغت نامه دهخدا
سلولهای مشابه و متحدالمرکزی که مولد اپیدرم و طبقۀ موهای کشنده و کلاهک می باشند، (گیاه شناسی ثابتی ص 289 و 475)
به هندی اسم نوعی از بیش است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام ولایتی است در میانۀ هند بنا بروایت سنگهت. (تحقیق ماللهند ص 153)
لغت نامه دهخدا
کاسه گل اضافی بر کاسه اصلی گل برخی گیاهان مانند پنیرک میخک و توت فرنگی. این کاسه گل اضافی از مجموعه ای از برگها و قطعات کاسبرگ مانند اضافی پدید میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیکول
تصویر کالیکول
کاسه گل اضافی بر کاسه اصلی گل برخی گیاهان مانند پنیرک، میخک، توت فرنگی
فرهنگ فارسی معین
کنایه از: دوست ناباب، آدم بی سر و پا، جامع عیوب جسمی شدن، کاملا بدبخت
فرهنگ گویش مازندرانی
درست نجویدن غذا، غذا را نجویده خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لبه ی پارچه، پارچه ی فاته شده، لبه ی پرتگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم پخته، برنج یا خوراکی که خوب پخته نشود، نارس
فرهنگ گویش مازندرانی
نام جنگلی در نزدیکی روستای ویسر شهرستان نوشهر، زمینی کم
فرهنگ گویش مازندرانی
کپه کپه، توده توده
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکانی در آلاشت واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
پوسته ی شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
کلوخ
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی